تکه های تنش را از آن سر شهر آورده بودند. می گفتند آفتاب که زده سیاهی جسمی را روی آب دیده اند. به گمان اینکه نیمه جان می گیرندش به آب زده بودند. وقتی رسیدند چیزی جلوی چشمانشان شناور بود که گویی هیچگاه نفس نمی‌کشیده. انگار هیچگاه راه نرفته است، شعر نخوانده است، انگار که هیچ شبی عشق نورزیده است. انگار از ازل روی آب شناور بوده .

دنبال خانواده اش می گشتند. کسی نمی دانست از چه وقت روی آب بوده. چشمانش بیرون زده و پلک هایش طوری ورم کرده بودند که نمی بستند. می گفتند کجا را پی کس و کارش می گردید. آب که راکد نمانده مومن، این رود از تمام آبادی های پایین دست می گذرد

وقتی روی دست بلندت کرده بودند و می‌بردند، دیوانه ای به موازات آب می دوید و بر سر می زد. مادرم می گفت سالها پیش، نیمه شب بود که سوز شعری همه را از خواب پراند. چند روز بعد دختری را از آب گرفتند که گیسوانی به رنگ آفتاب داشت و مردی را دیدند که به موازات آب می رفت و شعری می‌خواند که داشت قلب شهر را مچاله می‌کرد.

 

من تمام تو را به خاطر داشتم. مردمک هایم روی مهره های چوبی دستبندت دودو می‌زدند. قلبم نعره می کشید.

 

دست بر آورده بود و گلویم را می فشرد و درست وقتی تو را از جلویم بردند، نفسم بریده بریده شده بود و قلبم ترسیده بود.

آخر اگر من نبودم در سینه ی که آنگونه تو را رج به رج پشت چشمانم می بافت؟ حتی وقتی پلک های ورم کرده ات یک جفت شبِ آب آورده را قاب گرفته بودند، مهتاب را رقم می زد؟

 

گفته بودی که حال ما هیچوقت خوب نمی شود حتی وقتی در دستشویی های بین راهی قم اراک عوق می زنیم و دنیا را بالا می آوریم. حتی وقتی این شهر گرم و نمناک را پشت روزهای سیاهمان دفن می کنیم و به روشنی قدم می گذاریم گفته بودی کدام روشنی؟ بوی خونی که شب ها بین تار و پود خیس بالش پیچیده بود، از خورشید آمده بود

 

گفته بودم که حال ما هیچوقت خوب نمی شود حتی وقتی آخرین قرص را می بلعیم و آخرین صفحه ی کتاب را می خوانیم و بین دیوارهای همان اتاق تا ابد می خوابیم

حتی وقتی رد خون را می گیرند و تا پای پل می رسند و چیزهایی را از آب می گیرند که ما هستیم.

گفته بودم حال ماهیچوقت خوب نمی شود

در حالتِ سقوط از آن سمتِ پشتِ بام.

اون آخرین درِ نجاتی که همیشه بسته س..

تو همین جایِ شعر می میری!

آب ,روی ,های ,نمی ,گفته ,تو ,را از ,حتی وقتی ,را می ,تو را ,آب می

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Persian Braille نیوهیومن یا انسان جدید وبلاگ شخصی ایمان رسولی دلنوشته های زیبا دانلود رایگان قسمت 7 سریال ملکه گدایان | قسمت هفتم سریال ملکه گدایان birds اندیشه های طلبگی damnoshB فراهنر بغض های خفته در سکوت سنگین تر اند...