گمان کردی نفهمیدم ؟ من همه چیز را می دانم . خونِ روی دیوار را دیدم . آخرین زوزه ی دردناکش را شنیدم و لرزیدم . تکان تکان خوردن مردمک های نمناکش را به خاطر سپردم ، من پنجه هایی که آخرین رمق را بر گلوگاه زمین ریختند و فشردند ، و فشردند ، و فشردند ؛ بر حنجره ی جهان حس کردم

و چشم های تو را ؛ ای محبوب ترین من !

و اشک هایت را . اشک هایت ؟ 

از آنها وام دار کدام ابر بودی ؟ کدام آسمان را بازیچه‌ی زنشِ آرام پلک هایت کردی که می باریدی و داشتی جهان را در بارانی غریب غرق می کردی

من همه چیز را می دانم . 

چیزی رام نشدنی ، وحشی و کثیف در تو بود که می بایست شکسته می شد . زوزه هایش را شنیدم . آن شب ماه نمی تابید .

وقتی که سینه ات را شکافتی ، بوی خون در گوش هایم پیچیده بود . وقتی که اشک هایت بر جسمی تپنده می نشست ،صدای فرو ریختنشان  بر گونه هایم را شنیدم .

وقتی که نفس هایش بین دست هایی مرتعش به خاموشی می رفت ،

خون را از دست هایی شسته بودم که به خاطر ندارم ، از آن تو بودند یا من

در حالتِ سقوط از آن سمتِ پشتِ بام.

اون آخرین درِ نجاتی که همیشه بسته س..

تو همین جایِ شعر می میری!

، ,هایت ,کردی ,شنیدم ,تو ,هایی ,اشک هایت ,وقتی که ,را شنیدم ,و فشردند ,دست هایی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روزگارم #با_کـــریمان طی شده... گیمر مرکز خرید سیستم های صوتی تصویری و گرمایشی در تهران چت|چت روم|حورا چت|چت حورا|حورا گپ برای من پیشخوان سلامت قیر جنبش مردمی عدالت سازی ترک فیلم قالب آزمایشی لاجوردی